روایتی دیگر از امام موسی صدر
روايت آيتالله شبيري زنجاني از امام موسي صدر
اشاره
حضرت آيتالله سيدموسي شبيري زنجاني از نزديكترين دوستان دوره تحصيل امام موسي صدر بهشمار ميروند. ارادتمندان آیت الله زنجانی مجموعه كتابهايي تحت عنوان «جرعهاي از دريا» در جهت گردآوري جوانب مختلف آثار اين فقيه و عالم برجسته طراحي كرده و جلد نخست آن را نيز منتشر كردهاند؛ مطالبى كه ايشان در مسير حركت براى اقامه نماز از منزل تا حرم و مدرسه فيضيه و بالعكس يا در دفتر خود، پيش از غروب براي همراهان افاده فرمودهاند، در اين مجموعه تحت عنوان «طريقيات» گردآوري شده است و پارهاي از آن، منتشر شده و پارهاي ديگر نيز در آينده انشاءالله منتشر خواهد شد. اين مطلب، گزيدهاي است از بعضي از اين طريقيات منتشر شده و نشده كه درباره امام موسي صدر بيان فرمودهاند.
روايت آيتالله شبيري زنجاني از امام موسي صدر
آقا موسي صدر اولين هممباحثه من بود و يكي از عواملي كه مرا به دروس حوزه علاقهمند كرد، همين بحث با آقا موسي بود. بهخاطر ويژگيهايي كه در ايشان بود؛ مطالب علمي، زود براي هر دوي ما حل ميشد و مطلبي كه ممكن بود يك هفته با ديگران دربارهاش بحث كنيم و شايد آخر هم به جايي نرسيم، با آقا موسي در مدت چند دقيقه حل ميشد. فكر ما نزديك به هم بود. گاهي در مورد بعضي از رفقا اين اصطلاح را به كار ميبرديم كه فلاني مقدماتش خراب است، يعني محتاج به مقدماتي است كه در آنها با ما همفكر نشده است. من و آقا موسي صدر در مقدمات مسائل بحث نميكرديم و [بحث ما] فقط در نتايج بود، لذا زود در مباحثه به نتيجه ميرسيديم و مطلب حل ميشد.
آقا موسي صدر داراي برجستگيهاي خاص علمي اخلاقي و روحي بود. اولين فردي كه من با او مباحثه داشتم، ايشان بود. اولين هممباحثه ايشان نيز بنده بودم. پدر ايشان مرحوم آيتالله صدر كه در حوزه رييس بود، بر بعضي از كتب فقهي حاشيه مينوشتند. جلسهاي را تشكيل داده بودند كه پدر من جزو افراد موثر آن بود و در آن جلسه درباره مسائل فقهي و علمي مذاكره و تبادل نظر ميكردند. در اثر رفاقت خاصي كه بين پدر ايشان و پدر من بود، قهراً ما آشنايي داشتيم و همبحث ميشديم. سن ما هم قريب به هم است. شش ماه يا من از ايشان بزرگتر هستم و يا ايشان از من بزرگتر است. از اين نظر، تقارب سني داشتيم و از اول دوران طلبگيمان مباحثه را با هم شروع كرديم.
ايشان امتيازات مخصوصي داشت كه بسيار مشوق بحث بود:
اولاً ايشان بسيار سريعالانتقال و از اين نظر از افراد درجه اول بود.
ثانياً علاوه بر سرعت انتقال، صافي فهم بود. يك فهم صاف مطابق با فطرت داشت.
اشخاص ديگري از اين درجه اولها -به تعبير ما- بودند كه از بابت دقت نظر ميشد آنها را بر آقا موسي صدر ترجيح داد. ولي از نظر صافي فهم، فطري بودن فهم، و روح حقيقتجويي، كسي را نميتوانم ترجيح بدهم؛ هيچكس را. بسيار بسيار صاف بود. اين هم امتياز ديگري بود.
از نظر دقت هم جزو درجهاولها بود. اگر چه بعضيها را از اين نظر ميشد ترجيح داد، ولي ايشان هم خود از درجهاولها بود. اما در مورد صافي فهم هيچكس بر ايشان ترجيح نداشت. يك نفر هم من سراغ ندارم كه در اين جنبه بر ايشان مقدم باشد. خيلي فوقالعاده بود.
ثالثاً جهت ديگري كه در ايشان بود، بيان ايشان بود. بسيار بيان روشن و بدون تعقيدي داشت. آقاي موسوي اردبيلي ميگفت كه من در درس آيتالله داماد كه استاد مشترك ما بود، گاهي اشكالي به نظرم ميآمد كه ميخواستم بگويم. كمي فكر ميكردم تا جمله مناسبي را بيابم و با آن اشكال را مطرح كنم. ولي آقا موسي فوري با كوتاهترين عبارت و روشنترين بيان، همان مطلبي را كه ما ميخواستيم بگوييم، بيان ميكرد. نحوه بيان و طنين صدايش بسيار مناسب و مطلوب بود. در بحثها، چه بحثهاي اجتماعي و چه علمي، هيچكس از صحبتهاي او احساس خستگي نميكرد.
رابعاً امتياز ديگري كه در ايشان بود، ادب بيان بود. ما هيچوقت نديديم كه در صحبت با افراد، صدايش را بلند كند و با خشونت سخن بگويد. لفظ تند، تعبير تند و يا اهانتآميز درباره اشخاص به كار نميبرد. ما در طول اين مدت نديديم؛ هيچگاه. در صحبت، ادب فوقالعادهاي داشت. اين هم امتياز ديگري بود كه او را در بين افراد مشخص ميكرد.
[خامسا] نكته ديگري كه جزو جهات ممتاز و عالي ايشان بود، انصاف ايشان در بحث بود. ايشان منصف بود در حد اعلاي انصاف. روح حقيقتجويي در ايشان بسيار غالب بود. هيچوقت نميخواست حرف خود را بر ديگري تحميل كند. ممكن است كسي عقيده خود را تحميل نكند، ولي بعد كه ميبيند طرف مقابل نميپذيرد، سكوت كند. ايشان حرف خود را تحميل نميكرد و اگر ميديد ديگري حرف حسابي دارد، بدون هيچ مضايقهاي آن را ميپذيرفت. اعتراف به حقانيت طرف بحث، براي او امري بسيار عادي بود.
روح حقيقتجويي ايشان بسيار قوي بود. اين جهات مختلف بود كه ايشان را بسيار ممتاز ميساخت.
حاج آقا موسي خيلي ظريف بود، و ظرائف را كاملا متوجه بود. ايشان شعر هم ميگفت.
در مجموع، آقا موسي بينظير بود، اخلاق عجيبي داشت.
منحصراً افراد خاصي به درسشان [درس مرحوم آيتالله سيدمحمد محقق داماد] ميآمدند كه طالب مسائل علمي بودند و سطح فهمشان هم از سطح عموم بالاتر بود كه بتوانند دقايقي را كه ايشان درس ميگويند درك كنند. لذا شاگردان ايشان از نظر كميت زياد نبودند ولي از نظر كيفيت، ممتاز بودند. چند نفر از درجه اولها شاگردان ايشان بودند كه يكي از آنها آقای سيدموسي صدر بود و ايشان ممتاز بود. از قم هم كه به نجف رفته بود، شنيدم كه طلوع كرده بود و خيلی مورد توجه بعضیها واقع شده بود. حتی نجفیها گفته بودند كه ما خيال نمیكرديم قم چنين محصولی داشته باشد و شما روي قم و قميها را سفيد كرديد.
عکس: آیت الله سید محمد محقق داماد یزدی (ره)
زمانيكه ايشان در قم بودند و قبل از اين كه به نجف بروند، ما «معالم» را با يكديگر مباحثه ميكرديم. در هنگام مباحثه، مطالبي را كه در كفايه و درس خارج مطرح بود و يا از بزرگان ميشنيديم، مورد نقد و ابرام قرار ميداديم و ايشان كاملا قدرت جرح و تعديل اين مطالب را داشت.
روي موازيني كه امروز در باب اجتهاد مطرح ميشود، ايشان حتي آن وقتها خيلي مافوق اين حرفها بود و در اين كه قوه استنباط داشت، هيچ شكي نيست. ايشان فهمي صاف و سرعت انتقال داشت. درس هم خوانده بود و در درس بزرگان هم شركت كرده بود.
«آقا موسي» و «حاج آقا رضا» هر دو با استعداد بودند ولي آقا موسي با استعدادتر از حاج آقا رضا بود. حاج آقا رضا حافظهاش بهتر بود و حاج آقا موسي در سرعت انتقال و استقامت فكر ترجيح داشت. حاج آقا رضا بزرگتر بود و بيشتر از حاج آقا موسي تحصيل كرده بود. تفاوت ديگر ايشان اين بود كه حاج آقا رضا براي اداره امور مناسب نبود، ولي آقا موسي در اين جهت خيلي خوب بود و آقا موسي ميتوانست يك كشور را اداره كند.
ايشان از نظر سياسي در ايران و لبنان و در جلساتي كه با سياستمداران كهنهكار و وارد شركت داشتند، از پس همه برميآمد. با اين كه او جوان بود و آنها كهنهكار بودند، هيچ كم نميآورد. حسابي بحث ميكرد و از پس همه برميآمد. استعداد ذاتي او هم اينگونه اقتضا ميكرد. ذاتا خيلي باهوش بود؛ هم هوش علمي داشت و هم هوش سياسي.
حكاياتي از امام موسی صدر
سه ماه و يك هفته بعد از كودتاي 28 مرداد، روز تشييع پدرش، شهيد بهشتي شانهبهشانه او راه ميرفت و مراقب احوالش بود. تا اين حد كه هرگاه عمامه امام صدر از سرش ميافتاد، شهيد بهشتي خم ميشد و برميداشت. دو همسال، دو همدرس، دو همفكر، دو شاگرد طراز اول در حوزه، دو جوان 25 ساله. چه كسي تصور ميكرد بعدها اين دو نفر آنها شوند كه شدند؟
در گرداندن «مكتب اسلام» اختلافنظر پيش آمد، امام صدر راحت كناره گرفت. گفتند چرا؟ اگر ميمانديد، آنها كه با نظر شما موافق بودند بيشتر بودند. گفت شأن من بالاتر از اين است كه خودم و ديگران را درگير اختلاف نظرهاي جزيي كنم. چه فرق ميكند؟ آنها بگردانند. همانطور بگردانند كه خود تشخيص ميدهند.
اين كه در تمام لبنان به اسم امام بشناسندت چه حسي دارد؟ براي او كه انگار هيچ حس خاصي نداشت. به ايران آمده بود، مجلسي بود و او و يكي از استادانش جزو مدعوين بودند. استاد كوتاه بود و او بلند؛ خيلي بلند. خم شد و دست استاد را بوسيد. نه ترديد كرد، نه تقلاي استاد كه ميكوشيد نگذارد، منصرفش كرد.
22-20 سالش بود. آيتالله شيرازي به قم رفته بود. به ديدن آيتالله رفت. يك طرف مرجع تقليد سالخورده و دانشمند، يك طرف موسي صدر جوان. يك مسأله اصولي مطرح كردند؛ نظر آخوند خراساني درباره استصحاب. آقا موسي نقد ميكرد و آيتالله جواب ميداد. بحث به درازا كشيد، تا آيتالله گفت من نميتوانم بيش از اين دفاع كنم.
دورهاش كرده بودند، كه نرو. ميگفتند كي با يك وصيت و يك نامه، ترك شهر و ديار ميكند و به مملكتي ديگر ميرود؟ بمان. اينجا آينده روشني داري. به مراتب عالي ميرسي. بروی آنجا حيف میشوی.
گفته بود من هم ايران را ميشناسم، من هم ميدانم اگر بمانم چه خواهم شد؛ اما تكليف است، بايد بروم. تكليف را نميشود نديده گرفت.
در طواف، پايش ليز خورد و زمين خورد؛ با آن قد بلند. دستش سخت درد گرفته بود. همراهش پرسيد چي شد؟ چرا زمين خورديد؟
خنديد و گفت ما فقها، قاعده وضع ميكنيم كه شانه چپت نبايد از كعبه منحرف شود، بعد خودمان وقت رعايتش زمين ميخوريم.
******* لینک های مرتبط *******
فایل های تصویری: فیلم هایی درباره امام موسی صدر
فایل های صوتی: تا رهایی... (کلیپ صوتی) / بیانات امام موسی صدر / از زبان دیگران / خورشید همیشه درخشان / درباره امام موسی صدر
منبع: هفته نامه پنجره، شماره 59
تنظیم: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان